مهمونی فریبا خانم
سلام خانومی
دیشب مهمونی دعوت بودیم
مهمونی فریبا خانوم !
موقع آماده شدن خیلی اذیت کردی بی حوصله بودی و اصلا نمیذاشتی لباس تنت کنیم و دم در هم گیر داده بودی و میخواستی شیشه عطرو با خودت بیاری 😣😣😣
تو راه هم خیلی بیقراری کردی و دائم تل سرتو میکشیدی و آخرش هم نذاشتی رو سرت بمونه و در آوردیش . در مورد کفشاتم همینطور بودی ردائم میکشیدیشون 😥😥😥
ولی وقتی رسیدیم رستوران برای سرو شام خیل خیلی دخمل خوبی بودی 😙😍
تا آخر مهمونی خوش اخلاق بودی و بغل همه رفتی عزیزم ...
ویانا کوچولوی بلا تو باغ تالار (قاشق چنگال منو ورداشته بودی و ازش خوشت اومده بود ، موقع شام هم هر کاری کردیم ندادی بهم یدونه دیگه گرفتیم 😅😆😂)
خلاصه خیلی شب خوبی بود عزیزم . دست همه دست اندرکارانش درد نکنه
فعلا خداحافظ کوچولوی مهربونم ...
( پ . ن : دوستای نی نی وبلاگی یکشنبه عازم شمالیم انشاالله ، منتظر پستامون باشین 💋💋💋 )