زیباروی قرمز پوش من ...
گر تو گرفتارم کنی ، من با گرفتاری خوشم ... داروی دردم گر تویی ، در اوج بیماری خوشم ... از چهره ى تو چیز زیادى یادم نیست ؛ جز این که اقیانوس آرامى ریخته بود بین چشمهات و روى طراوت لب هایت زمزمه ى تردى بود که گنگم مى کرد ، و نمى گذاشت از چهره ى تو چیز زیادى یادم باشد .... در حیرتم که چطور ، با یک لبخند مرا در سیاهچاله گونه ات حبس کردی عزیزم ... ؟ ...