روروئک همه کاره
سلام عشقم بابایی دیروز برات یه روروئک خرید شما خیلی خوشحال بودی و بیچارمون کردی تا وقتی آماده شد هی میخواستی بری توش خیلی جالبه روروئکت هم روروئکه ، هم ماشین بازی ، هم صندلی غذا ، هم نی نی لای لای هم ترامپولین داره عاشقشی اینم چند نمونه از شیطونیات تو ماشین روروئکیت : خیلی بامزه میشینی توش فدات بشم الهی !!!! عاشقتم ویانا جونم ...
تولد بابایی و خاله ، ۱۳۹۷
دیشب تولد بابا جون و خاله سهیلا بود چیدمان میز تولد (خودم درست کردم ، ولی خیلی عجله ای و یهویی شد) اینم کیک ها ، کیک قرمز قلبی مال بابایی بود که بازم از شیرینی الف تهیه کردیم و کیک سمت چپ رو خاله خودش درست کردم بود که عالی شده بود خلاصه شب عالی بود . خیلی خوش گذشت ولی کلا جشن یهویی بود ... کادو ها : من و مامان و شما : ادکلن (سفارش اینترنتی داده بودیم و با یک روز تاخیر تقدیم شد ...) خاله و عمو و آرام : بازم ادکلن و حسن ختام این پست عکسی از کوچولوی کیک خور شیرین ما : ...
نویسنده :
آجی هانا
16:21
جدید ترین عکس های ویانا کوچولو
میریزم به پای بودنت دنیا را که هم ره ام شوی میبارد دوباره آسمان گر با من تو همقدم شوی...
نویسنده :
آجی هانا
23:14
کوچولوی خوابالو ...
خواب های خوب ببینی فرشته کوچولو ... کوچولوی خوابالو ......
نویسنده :
آجی هانا
20:46
بـــــــــــــوس
سلام عزیزترینم خوبی خانم خانمای خونه ؟ جیگر من ، هر روز علاقم بهت بیشتر میشه خیلی خیلی شیرین شدی همه حرکاتت بامزه و دوست داشتنیه اولین بوست رو در ۱۸ فروردین ۹۷ و در ۶ ماه و ۲ روزگیت انجام دادی ویانا جونم من و مامان از هایپر می برگشته بودیم و موقع شام بود . شما روی پتوی نرمت ، روی میز ناهار خوری بودی . که یکهو متوجه صدای بوس شدیم . ما سه تا با تعجب به هم نگاه کردیم و بعد دوباره بوس دادی که متوجه شدیم شمایی . لب هاتو جمع کردی بودی و بوس میدادی . هر بوسی که میدادی فریاد هر سه تاییمون بلند میشد . هر سه اومدیم کنارت و هی ما بوس دادیم ، شما هم در جواب بوس فرستادی . فدای بوس های قشنگت از ...
روز نهم عید ، زرامین و آتلیه نوروزی
سلام خواهر گلم ، خوبی عزیزم ؟ امروز هم رفتیم طبیعت گردی . راستش اول قرار بود مامان و بابا برن میوه بخرن و من و شما بمونیم خونه مادر بزرگ اما وقتی مامان و بابا اومدن تو اتاق که از من و شما خداحافظی کنن ، شما اونقدر دست و پا زدی و ذوق کردی که انگار مامان و بابا رو سال ها ندیدی اون ها هم دلشون نیومد تو رو بذارن و برن و خلاصه قرار شد و من و شما هم بیایم . مامان لباس شما و تل من رو ست کرد و رفتیم توی حیاط . همونجا چند تا عکس از شما گرفتم بعد سوار ماشین شدیم و مامان و بابا شما رو گذاشتن تو صندلی ماشینت من تو ماشین به بابا گفتم که بریم یه جایی که محیط زیبا داشته باشه و بشه عکس گرفت چون هدف اصلی گرفتن عکس های آت...