فرشته کوچولوی 10 ماه و 8 روزه من
سلام عزیزکم
واقعا نمیدونم چطور عذرخواهی کنم بابت تنبلیام
ولی واقعیت اینکه خیلی سرم شلوغه و مدرسه میرم
از اینها که بگذریم ، نوبت صحبت ویانای بلا و شیطون میشه
شما هفته پیش 10 ماهه شدی و من به یه نگاه به عقب شیطونی ها و شیرینی با تو بودن برام دوره میشه
نمیدونم آخرین باری که روزشمار وبلاگتو نگاه کردم کی بود ولی حالا میبینم 10 ماهه شدی و 2 ماه دیگه میشه سالگرد فرودت از آسمون ...
یه احساس عجیبی داره وقتی عکسای کوچیکی هاتو میبینم . یه بغض شیرینی گلوم پر میکنه و دلم برای کوچیکیهات تنگ میشه .
بگم از دلبریهای خواهر کوچولو 10 ماه و 8 روزم که تو باشی :
یاد گرفتی دست بزنی برقصی و نانا کنی . وقتی آهنگ پخش میشه دست میزنی و خودتو بالا پایین میکنیو تکون میدی اگه هم دیگه خیلی خوشحال باشی دستاتو میای بالای سرت و تکون میدی
خداروشکر اجتماعی تر شدی دایره محبتت بزرگتر شده به جز من و مامی و بابا ، کسایی مثل ، آرام جون ، خاله سهیلا ، مادر جون و ... رو هم دوس داری و بغلشون میری
بیشتر از همه علاقت به آرام جون مورد تعجبه و یه حس خاصی نسبت بهش داری و از بغلش بیرون نمیای !!!
همینطور کلمات بیشتری میگی مثل برق ، اوف ، گاگا ، دَدَ و ... (ولی اسم من بدبخت هنوز هینه |: )
ما تا دیروز مهمون داشتیم و دایی فرشید و دایی فرزاد و مادر و آقا جون چند روز اومدن خونمون که شما نه تنها اصلا اذیت نکردی و مامان به کارهاش رسید بلکه بغل همه رفتی و دختر خوبی بودی عزیزدلمممممم
خدوشبختانه اصلا حسود نیستی و به آدرینا جون (دخملی دایی فرزاد و خاله سمیه) همه اسباب بازیاتو دادی و نسبت به اینکه بقیه بقلش میکردن عکس العمل نشون نمیدادی . فداتتتتتت بشممممم که اینقدر فهمیده ای ...
کوچولوی من ، وقتی ماما میره بیرون خیلی آروم و بدون غر غر با من و بابا میمونی تا مامی بیاد و من عاشق این رفتارتم .
خلاصه نمدونی که چقدررررررر بزرگ شدی و منم چقدرررررر بیشتر دوستت دارمممم ...
سعی میکنم فعالتر باشم
28 مرداد مدرسم تموم میشه و از اون موقع دیگه اونقدر آپ میکنم که نبودنام جبران شه !
مثل همیشه ، بدون هانا عاشقته و میمیره براتتتت ، فعلا خدانگهدار کوچولوی دوستداشتنی آجی