مینویسم برای خواهرم ویانا ...
مینویسم ...
مینویسم برای او ...
او که همه دنیای من است ، همان که توان زنده بودنم است ...
برای کسی مینویسم که تمام هستی ام توی وجود پاکش جا شده
برای او مینویسم که نامش مانند موج دلخوری ها و غم ها را از ساحل دلم میشوید و میبرد
مینویسم برایش از دلم از احساسم از قلبم که هر جا باشم همراه اوست ... مینویسم از چشم هایش که سیاهی اش خودش دنیاییست ، از صورت همچون ماهش که تابلوی زیبای نقاشی خداست ، از لبهایش که زمزمه میکند نغمه ها و سرود هایی را که هیچکس جز خودم و خودش نمیشنود ...
نمیدانم که برگه کاغذ قلبم جا دارد برای این همه عشق ؟
مینویسم گرچه حتی ذره ای از جنونم نسبت به او کم نمیشود ، اما مینویسم تا کمی از عشقم اینجا خالی شود
ویانای عزیزتر از جانم ، بانوی مهربانم ، فرمانروای کوچک قلبم ، میگویم تا بدانی چرا روزی خواهرت اینها را نوشته و بدانی که چقدر و از صمیم قلب دوستت داشته ...
زمین و زمان مخالفت باشند من پشتت هستم عزیزم ، صادقانه و تا پای جان ...
( کپی ممنوع - تمامی کلمات به قلم خواهر ویانا ، هانا نوشته شده و کاملا قلبی و احساسی ست به همین سبب به هیچ وجه راضی به کپی نیستم )