اقیانوسی از خاطرات دوست داشتنی ماه چهارم زندگی ویانا
سلام خانومي
امیدوارم وقتی اینو میخونی حالت خیلی خوب باشه
امروز صبح مامانی رفت بازار و شما رو که خواب بودی گذاشت پیش من و بابایی .
بعد اینکه مامانی رفت بیرون ، مثل اینکه شما بیدار شده بودی ولی صدات در نمیومد و گریه نکردی . واسه خودت داشتی بازی میکردی و ما از روی صدای نفسهات فهمیدیم بیداری . قربون چشات برم که داری بزرگ میشی
داریم به ۵ ماهگیت نزدیک میشیم جیگر
افراد خانواده رو میشناسی
اسباب بازی رو درک میکنی
هر روز داری بزرگ و بزرگتر میشی
کلی شیطون شدی
خلاصه اینکه هر روز داری شیرین تر و دوستداشتنی تر میشی
بریم سراغ عکس ها . میدونم که همه منتظرین
ویانا توضیح هر عکس رو از زبون خودش براتون میگه :
اینجا ... خدمتتون عرض کنم که با پیشی تماس گرفته بودم ، ببینم شیشه شیرمو ندیده ، آخه گم کردم شیشه ام رو ...
اینم منو عروسکم که در حال مذاکره ای خیلی دوستانه ایم
یه وقت فکر نکنین دعواست ها ...
من و خواهر خانومی درکنار هم !
دارم سعی میگم به صورت آجی خانمم دست بزنم .
آجی هی بهم می گفت فدات بشم ، قربونت برم ، خوشگلم ، عاشقتم و ...
حق هم داره ؛ خب نگاه کنید منو
ببنید چقدر با نمک و شیطون و خوشگله صورت کوچولوم !
.
.
.
.
یه وقت فکر نکنین به خودم می نازم ها ، محض اطلاع گفتم فقط
من و مکعب رنگی های خوشگلم ...
همش مال خود خودمه ...
دیدین چقدر زیاد دارم ؟
اونقدر حرف زدم گشنم شد ، بعدا میبینمتون ، باید برم شیشه شیرم رو پیدا کنم بعدشم شیرمو بخورم ، خداحافظ