ویانا و دیگر هیچ ...
سلام عزیز جونم
خوبی مهربان خواهرم ؟
فدات بشم که انقدر خوشگل و شیرینی کلی درخواستی داریم برای آپ کردن وبلاگت
یلدا جون (دوست خوب من) و خاله نغمه (دوست قدیمی مامان)
همه منتظرن برات پست بذارم
اما امون از دست شما که اونقدر شیطون میکنی مگه وقت میذاری واسه پست گذاشتن
خواهری شما هم که من باشم هم المپیاد هندسه داره و هم مسابقه کانگورو پیش روش هست دیگه کم وقت میکنه بیاد ، از این بابت ازت معذرت میخوام عزیزکم ، تمام سعیمو میکنم خاطراتت رو بهتر و بیشتر ثبت کنم .
مامان خانمی هم غذا کمکی رو از دیشب ( آخرین روز بهمن ١٣٩۶ ) برای شما شروع کرد و آب سیب بهت داد که عاشقش شده بودی و آدم کیف میکرد از تماشای صورت زیبات
چند شب پیش هم رفتیم مرکز خرید طوبی و کلی خرید کردیم و حسابی به همه خوش گذشت و شما فوق العاده خانم بودی و یه کوچولو هم اذیت نکردی (که اکثر اوقات همینطور هستی) و دائما تو کالسکت بازی کردی . بعدش تصمیم گرفتیم بریم رستوران عطاویچ . البته شما چون خسته شده بودی گریه کردی که کاملا طبیعی بود.چون مدت زیادی بود بیرون بودی و مجبور شدیم بریم خونه.
ولی در کل عالی بود .
دوستت دارم ، تا ابد ، صادقانه ، عاشقانه ، مخلصانه ️