مینویسم ... مینویسم برای او ... او که همه دنیای من است ، همان که توان زنده بودنم است ... برای کسی مینویسم که تمام هستی ام توی وجود پاکش جا شده برای او مینویسم که نامش مانند موج دلخوری ها و غم ها را از ساحل دلم میشوید و میبرد مینویسم برایش از دلم از احساسم از قلبم که هر جا باشم همراه اوست ... مینویسم از چشم هایش که سیاهی اش خودش دنیاییست ، از صورت همچون ماهش که تابلوی زیبای نقاشی خداست ، از لبهایش که زمزمه میکند نغمه ها و سرود هایی را که هیچکس جز خودم و خودش نمیشنود ... نمیدانم که برگه کاغذ قلبم جا دارد برای این همه عشق ؟ مینویسم گرچه حتی ذره ای از جنونم نسبت به او کم نمیشود ، اما مینویسم تا کمی از عشقم اینجا خا...